حوا بین ماندن ورفتن مانده .حوا دلتنگ روزهای بهشتیه . حوا غصه دار غصه های بی پایانشه. حوا به یه جای جدیدتر کاری بصورت آزمایشی رفته وبا اونکه تلاش کنه می توونه اما اعتماد به نفسش رو از دست داده . حوا مادر داره برعکس حوای اولین ودلتنگ بوییدنشون هست .
آدم دیگه آدم نیست .آدم نه تنها از بهشت رانده شده بلکه از دل من هم رانده شده .من یه حوای غمگین ودلتنگم در زمین تنهایم وآدم هم با کارهایش به تنهاییم می افزاید آدم را دوست ندارم دیگر نه بهشت می خواهم نه میوه ممنوعه .آدم دیگه آدم نیست.
حوافکر میکنه خدا باهاش داره آشتی می کنه داره از طریق آدماش یه کارایی می کنه برای بهتر شدن موقعیت .
حواهمین جا توی این صفحه مجازی خدایا اعتراف می کنه که گاهی خر می شه ونسبت به درگاه ربو بیتت اراجیف می گه ولی حوا به خدا می که تو مرا ببخش که جز بخشندگی در مرام تو نیست وجز تو هم مرا یاوری واقعی نیست.