توهم

مدتهاست که حوا فکر می کنه که رو هیچ کس نباید حساب کنه وفقط باید خودش باشه وخودش هر کی هست ،هست اما برای خودش حوا تو  ، هم از این همه توهم بیرون بیا.

نور

 درون چشمان حوا قابی است  که گرداگرد انرا سایه های وحشت در آغوش گرفته وحتی در اعماقش سرابی از نور نیست.هر چه پیش می راند گویی بیشتر فرو میرودواورا بارها این لحظات تلخ کشته است .

 

پ:جفنگیات

 

چه چه

حوا می خواهد بنویسد اما نمی داند از چه از تکرار آن همه گفتنی های تاسف بار خسته شده ومی خواهد به ِآسمان رود.

زیارت

امروز برای زیارت حوا به امام زاده صالح رفت دعا کرد گریه کرد گلایه کرد بهش از اینکه خدا داره فراموشش می کنه یا اینکه دیگه اون برای خدا اهمیت نداره .حوا دعا کرد که آدم جلوش شرمنده نشه.یعنی خدا کنه که هیچ آدمی جلوی هیچ حوایی خجالت زده نشه .حوا بعد زیارت سبک شده بود قول گرفته از امامزاده صالح که حرفاشو پیش خدا ببره.

روزای هفته

حوا از زمین خسته شده از آدماش از هر چیزی که دور وبرش هست .حوا شاید امروز دلتنگ تر از همیشه باشه .حوا سرکار نرفته وگیجه نمی دونه باید چکار کنه .اون یه بی عرضه تمام عیار شده نه  نه  نه  این طوری نگو اون به خاطر خیلی چیزا دلش شکسته و اعتماد به نفسش رو از دست داده  یه چیزی بگم نخندید حوا چپ و راستش رو هم گاهی فراموش می کنه .حوا دوباره بغضش گرفته.